خانه عناوین مطالب تماس با من

کندوره

کندوره

پیوندها

  • ذهن زیبا
  • سمت دریا
  • سیاورشن
  • از اینجا ... از آنجا
  • ۲۰۶ پرتقالی
  • آنتی گون
  • منج
  • کانون هنر
  • زیر این آبی آرام بلند
  • هرمزگان

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • باران خاطره
  • [ بدون عنوان ]
  • ...
  • رویایی در یک خواب شیرین
  • چشمهای بسته
  • فراموشی
  • [ بدون عنوان ]
  • سرنوشت شوم
  • ...
  • زندگی در چشمان عذرا
  • ابدیت
  • هواالرحمان...

بایگانی

  • دی 1386 1
  • مهر 1386 1
  • خرداد 1386 1
  • اردیبهشت 1386 1
  • فروردین 1386 1
  • اسفند 1385 1
  • بهمن 1385 2
  • دی 1385 2
  • آذر 1385 1
  • آبان 1385 1

آمار : 29920 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • باران خاطره جمعه 28 دی‌ماه سال 1386 08:45
    به زیر چتری از باران خاطره پناه می برم تا تو را همیشه در کنار خود ببینم آرامش را باز یابم و آسوده پا به دنیای رنگین خواب تو بگذارم.
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 20:19
    بگذار زندگی در چشمهای کودکانه ات بارور گردند تا روشنایی آفتاب آغازگر راهی باشد از برای پاهای کوچکت در این جاده پر از فراز و نشیبی که تو را عاقبت به منزلگه مقصود رهسپار می کند. *** شب فرا می رسد و چشمهای مهربانت به خواب فرو می روند. *** دستهای تو هیچوقت تنها نمی مانند وقتی با دستهای من احساس بیگانگی نکنند. *** در نگاهت...
  • ... پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1386 21:36
    سروده‌ای بمناسبت اول تیرماه روز در گذشت زنده‌یاد ابراهیم منصفی ( رامی ) بخوان با تارهای اندوه گیتارت در فضای شب گرفته‌ی بی فرجام شیریشکهای معبد در غیابت سر خم کرده‌اند و آن با شکوه‌ترین نغمه‌های سرودن و خیال همچنان بر تارهای افسانه‌ی گیتارت نقش خاطره بسته است. شیریشک : درختی بلند و انبوه با گلهای زرد معطر *** غریبانه...
  • رویایی در یک خواب شیرین دوشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1386 12:34
    از کجا آمده؟ این کودک اینجا چکار می کند ؟ پدر و مادر و آیا سر پناهی دارد ؟ پس چرا؟ و این چرا ذهنم را به خود مشغول کرده است . می خواهم جوابی برایش بیایم، لحظه ای درنگ می کنم. می ایستم و به او که در خواب فرو رفته زل می زنم. مگر می شود سنگ فرش پیاده رو خیابان که محل عبور انسانهایی است که هر کدام به راهی روانند جای خواب...
  • چشمهای بسته یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 22:29
    با چشمهای بسته هم می توان تو را دید و تو را حس کرد می توان در کوچه باغهای خاطره با تو قدم زد با تو حرف زد می توان از سیاهیها گذشت هر چند که چشمها بسته باشد.
  • فراموشی شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 21:10
    برگهای سبز خاطره از یاد مان رفته اند و عاطفه های یخ زده در مدار صفر درجه توقف اختیار کرده اند انسانهایی در هم شکسته و تهی از هویت خویش تنها به لبخندی بی مفهوم به چهره ات خیره می شوند و آنگاه به راه خود بر این جاده سرد و غمناک ادامه می دهند ابر سیاه فراموشی سیمای آسمان آبی زندگی را فراگرفته است برگهای سبز خاطره از...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 21:07
    باد وزیدن آغاز کرد و اولین برگ پاییزی از شاخه فرو افتاد *** آدینه شبی‌ست سکوت و آرامشی جانبخش و من قدم زنان و آهسته از پیاده‌روها می‌گذرم *** سفر را دوست دارم آن هنگام که تو با من همسفر شوی *** زنی زیر باران و مردی با چتر از کنارش می‌گذرد *** پرنده‌ی درون قفس نگاهش همیشه به آسمان آبی است
  • سرنوشت شوم یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1385 22:57
    مرد تیره‌بخت می‌گفت: چشمهایم را که باز کردم فضای تیره و اندوه اطاقی که پدرم بساط منقل و تریاکش را پهن کرده بود توی ذوق می‌زد. این اولین نقل قول مادر بود بعد از سن دوازده سالگی آنهم برای کودکی که آرزو داشت شبها به هنگام خواب حرفهای مادر برایش لالایی باشد و مثل کودکان شهر قصه خوابهای طلایی ببیند. رنج‌آور است همیشه گفتن...
  • ... جمعه 22 دی‌ماه سال 1385 20:21
    بگذار زندگی در چشمان کودکانه ات بارور گردند تا روشنایی آفتاب آغازگر راهی باشد از برای پاهای کوچکت در این جاده پر فراز و نشیبی که تو را عاقبت به منزلگه مقصود رهسپار می کند. *** دستهای تو هیچوقت تنها نمی مانند وقتی با دستهای من احساس بیگانگی نکنند. *** گر چه این ره تیره و تار است اما باید از آفتاب یاری جست. علی اکبر...
  • زندگی در چشمان عذرا سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1385 19:52
    دانه های بلورین برف می بارید و عذرا از پشت پنجره به پایین آمدن دانه های برف از آسمان که کف حیاط را سفیدپوش کرده خیره گشته، سکوت و حالت خاصی از اندوه بر چهره اش نقش بسته در خیالش آرزوهای بسیاری را دنبال می کند. اما این آرزوها به مانند دانه های برفیست که چون بر زمین می نشیند آب می شود و رنگ سیاهی به خود می گیرد و عذرا...
  • ابدیت چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1385 17:58
    فردا آفتابی دیگر خواهد درخشید و من به راه خود ادامه خواهم داد تا همه‌ی انسانها بدانند هیچ راهی پایانی ندارد تنها ابدیت است که باقی می ماند. -
  • هواالرحمان... چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1385 01:34
    سخنی با خوانندگان این بنده حقیر بر آن شدم که دست نوشته هایی اعم از شعر، داستان و نثرهای ادبی خود را از طریق وبلاگی با عنوان "کندوره" به دوستان و دوستداران ادب و هنر تقدیم نمایم. البته دوستان فهیم و مستعد بسیاری هستند که با ارائه سبک و طرز تفکر و اثرگذاری خاص خود همیشه باعث تاثیرپذیری و استفاده معنوی من بوده و خواهند...